رفتار پیامبر(صلی الله علیه و سلم) با کودکان
فرزندان روح و روان و مایه
زندگانی ما هستند، آن زمان که بر روی زمین راه میروند، یکی از نعمتهای خداوند
بزرگ هستند که به ما ارزانی داشته تا از خوشیهایش بهرهمند شویم. با وجود این همه
مشکلات و گرفتاریهایی که در این زمان بوجود آمده، باز هم برای یک مادر مصیبت
دیده، مایه شادی و آرامش میباشند، چون فرزندان یکی از عوامل اصلی شادی زندگی
هستند.
اهمیت
فرزندان از نظر اسلام
اسلام اهمیت زیادی به فرزند داده
و برای زندگیش حامی و پشتیبان قرار داده است، از همان روزی که در بطن مادر بوده،
به وجودش اهمیت داده شده است. برای همین به پدر و مادر هشدار داده شده که هرگز در
حق تربیت فرزندان سهولت به خرج ندهند و به اندازه چشم برهم زدنی از آنها غافل
نباشند.
برای همین پیامبر اکرم(ص) ارث
زیادی، از جمله: پند و اندرز و داستانهای آموزنده برایمان به جا گذاشته و یاد
داده که چگونه با فرزندانمان رفتار کنیم. چون هیچ کس به مانند پیامبر اکرم(ص) با
کودکان مهربان نبوده است، برای همین پیامبر(ص) می فرمود: «وقتی مشغول نماز خواندن
می شوم، دوست دارم که نمازم به درازا بکشد، ولی وقتی صدای گریه ی بچه ها را می شنوم،
نمازم را زود تمام می کنم، به مانند مادری که صدای گریه بچه اش را می شنود.» (رواه
مسلم)
در اینجا به قسمتی از پند و
اندرزهای پیامبر اکرم(ص) میپردازیم که می فرمود:
بر پدر و مادر واجب است که به
فرزندانشان آداب مجالست و رفتار با دیگران را یاد بدهند، تا اینکه در حضور بزرگان،
پایشان را دراز نکنند و قبل از بزرگترها حرف نزنند. همانگونه که از (سمره بن جندب)
بازگو میکنند که میفرمود: «لقد کنت على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم
غلاماً، فکنت أحفظ عنه فما یمنعنی من القول إلا أن ها هنا رجالاً هم أسن منی»
(رواه مسلم). یعنی: «من در زمان پیامبر(ص) بچه بودم که با ایشان معاشرت می کردم و
از ایشان چیزهایی را یاد میگرفتم، ایشان مانع صحبت کردنم نمیشد، فقط زمانی این
کار را میکرد که چند نفر بزرگتر از من در آنجا حضور داشتند.»
همچنین داستانهایی از زندگی
ایشان وجود دارد که حاکی از اهمیت زیاد ایشان به بچهها میباشد. این فرموده را
بخاری از ابن عباس(رض) روایت میکند و میفرماید: عمر بن خطاب(خدا از او راضی
باشد) من را به میان مردان پیر و مسن بدر میبرد و عده ای از آنها میگفتند: ما هم
که بچه ی این سنی داریم، برای چی این بچه را به میان ما آوردهای؟ او هم میفرمود:
این از بچه هایی هست که آموزش دیده است.
همچنین میگوید: یکبار من را در
میان بزرگ مردان تنها گذاشت! من را تنها برای این میان آنها تنها گذاشت تا به من
نگاه کنند. میگوید: عمر فرمود: در مورد این آیه چه میگویید: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ
اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ
أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا»؟
(سوره نصر)
عده ای از آنها گفتند: در این
آیه به ما فرمان داده شده که چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد، می بینی که مردم دسته
دسته به دین خدا در آیند، پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش خواه
که وی همواره توبه پذیر است. عده ای هم گفتند: نمی دانیم و چیزی نگفتند. این
بار به ابن عباس رو می کند و می گوید: تو هم این را می گویی؟ گفت: خیر. فرمود: پس چه
می گویی؟ گفت: معنی این آیه عبارت از خبر نزدیک شدن وفات پیامبر(صلیالله علیه و
سلم). خداوند به پیامبر چنان فهمانده که آنگاه پیروزی و نصرت خداوند به وقوع پیوست
که فتح مکه را در برمیگیرد، این نشانه ی نزدیک شدن وفات توست. پس اگر اینطور است،
تو هم پروردگار خود را ستایش کن و از او آمرزش بخواه، چون تنها خداوند توبهپذیر
است. در اینجا عمر می فرماید: آنچه من هم می دانم، همانی است که تو می گویی.
پس خیلی مهم است که با بچه ها
گفتگو کرده و با توجه به مرحلهی رشدی که در آن قرار دارد، رأی و نظر آنها پرسیده
شود.
دوم: یاد دادن و فهماندن بعضی
مسایل به فرزندان از طریق شوخی و بازی کردن با آنها، که همچون مدرسهای برای آنها
مفید است و سود زیادی برای یادگیری و پرورش بچه ها دارد، چرا که یاد دادن به این
روش تو را به عمق سایکلوژی او میرساند.
برای همین بسیاری از فرموده ها
بر این روش تأکید دارند. در داستانهایی که امام بخاری و مسلم از انس پسر مالک(خدا
از آنها راضی باشد) روایت کردهاند که می فرمود: «کان النبی صلى الله علیه وسلم
أحسن الناس خلقاً، وکان لی أخ یقال له أبو عمیر، وکان إذا جاء قال: ” یا أبا عمیر
ما فعل النغیر» یعنی: پیامبر اکرم(ص) دارای بهترین و مناسبترین راه و روش بوده
است، برادری به اسم ابوعمیر داشتم، زمانی که پیامبر اکرم(ص) میآمد، می فرمود: ای
ابوعمیر چه بر سر نغیر آمده؟ (نُغیر از کلمه نغر آمده که اسم پرنده ای بود که ابو
عمیر با او بازی می کرده است)
همچنین می گوید: پیامبر(ص) به
خانه مان می آمد و زیر اندازی را که روی آن می نشست طلب میکرد، ما هم برایش می
آوردیم و خود آن را گردگیری می کرد، بعد بلند می شد روی آن نماز می خواند و ما هم
به دنبال او نماز می خواندیم. در اینجا درس بزرگی در مورد تربیت فرزندان می
آموزیم، محبت و دوست داشتن را با انجام دادن کارهای مشارکتی با آنها و کمک و تشویق
برای به انجام رساندن تکالیف دینی به آنها آموزش دهیم، تا زمانیکه بزرگ شدند برای
انجام دادن فرایض دینی محکم و پایدار باشند.
سوم: با نرمی و آرامی و مهر و
محبت با آنها برخورد شود.
همانطور که گفته میشود روزی
پیامبر(ص) در بازار راه می رفت، ابوعمیر را می بیند که گریه می کند، از او می پرسد
که برای چه گریه می کنی؟ او هم می گوید: آخه پدرم (نغیر) مرده ای پیامبر خدا(ص)،
پیامبر خدا(ص) هم او را دلجویی میکند و با او بازی می کند تا او را آرام می کند و
لبخند را بر لبانش می نشاند. در این هنگام عدهای از یاران پیامبر(ص) از آنجا گذر
میکنند که می بینند پیامبر(ص) با ابوعمیر نشسته است. از ایشان میپرسند که چکار
می کنید ای پیامبر خدا؟ پیامبر هم می فرماید: نغیر فوت کرده، آمدم تا به ابوعمیر
تسلیت بگویم. این فرموده، به صراحت مهر و محبت پیامبر(ص) نسبت به کودکان را نشان
می دهد.
چهارم: از راه کادو دادن به
کودکان به آنها نزدیک شویم.
همانند فرموده ی مسلم که از
ابوهریره(رض) روایت می کنند مشخص می شود، که می فرماید: «کان الناس إذا رأوا أول
الثمر جاءوا به رسول الله صلى الله علیه وسلم، فإذا أخذه قال: ” اللهم بارک لنا فی
ثمرنا وبارک لنا فی مدینتنا ” ثم یدعو أصغر ولید یراه فیعطیه ذلک الثمر» یعنی:
مردم وقتی می دیدند که میوه ی درختانشان رسیده است، از آنها می چیدند و برای
پیامبر(ص) می آوردند، ایشان هم میوه را می گرفت و روی آن دعا می خواند و می فرمود:
خدایا به میوه هایمان برکت بفرما، خدایا به شهرمان برکت عطا بفرما، بعد کوچکترین
بچه ای را که می دید، او را صدا می کرد و به او می داد.
پنجم: نباید با کودکان با دوز و
دروغ بر انجام کاری پافشاری و اصرار کرد.
از عبدالله پسر عامر(خدا از او
راضی باشد) نقل شده که میفرماید: با پیامبر(ص) نشسته بودیم که مادرم مرا صدا زد و
گفت: بیا چیزی بهت بدهم. پیامبر(ص) به مادرم فرمود: نمیخواهی چیزی به او بدهید؟
مادرش هم گفت: میخواهم یک دانه خرما به او بدهم، پیامبرخدا(ص) هم به او گفت: اگر
چیزی به او ندهید، یک دروغ برای شما نوشته میشود.
پس دروغ گفتن با فرزند، او را
طوری بار میآورد که هیچ اعتمادی به پدر و مادرش نداشته باشد و دروغ گفتن را
بیاموزد و در آینده هم دروغگو شود.
ششم: ادب و تنبیه کردن فرزند به
همراه روشن کردن دلیل تنبیه.
از ابی هریره(رض) روایت میکنند که در یکی از
روزها حسن پسر علی(ع) یک دانه خرما از صدقه بر میدارد و به طرف دهانش میبرد که
پیامبر(ص) میفرماید: کخ کخ دورش بینداز، آیا نمیدانستی که ما صدقه قبول نمیکنیم.
در اینجا برایمان روشن میشود که
چگونه آموزشها و دانستههایمان را با نرمی و آرامی به فرزندانمان منتقل کنیم، که
اگر این کار سازگار نبود، از روش دیگری برای یادگیری فرزندان استفاده کنیم.
بچهها به مانند گِل هستند، یعنی
هر طور که بخواهی، میتوانی آنان را شکل دهی، ولی اگر این گِل خشک و سفت شد، دیگر
نمیتوانی این کار را بکنی و هر کاری بکنی میشکند! به همین خاطر آنقدر مهم است که
در همه کارها و رفتارهایمان از راه و روش پیامبر(ص) پیروی کنیم و به مانند رفتار
او با فرزندان رفتار کنیم.
http://sozimihrab.org/%
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر